محل تبلیغات شما



(پارت اول و با آهنگ نفس جان میثم ابراهیمی بخونید و پارت دوم رو با آهنگ  قرص قمر 2 بهنام بانی عالی میشه)


رمان معشوقه ی جاسوس پارت 309


دیدمش که  از پشت حصار بیرون اومد و با لبخند دل لرزونی بهش تکیه داد.

بی اختیار سرجام وایسادم.

اونقدر اشک توی چشمم جمع شده بود که دیدم و تار می کرد.

با یه پلک زدن دو قطره روی گونم چکید.

کنترل توی دستش و چرخوند و با کمی مکث بلند گفت:

i want you know that i love you more than my life

( می خوام بدونی بیشتر از جونم (زندگیم) دوست دارم)

دستم و روی دهنم گذاشتم و هم زمان با ریختن اشک هام  خندیدم.

هر کی دورمون بود صدای دستش بلند شد.

نگاه پر اشکم و چرخوندم.

علاوه بر خودم مردمم ذوق داشتند اونا واسه من خودم واسه خودم.

ذوق داشتم که توی زندگیم یکی و دارم که همچین دیوونه بازی ای واسم بکنه و بره یه چرخ و فلک و ببنده.

حرفش لذت داشت زیادی لذت داشت آرامش داشت. آروم بودم اما قرار نداشتم.

درسته که این کلمه رو زیاد ازش شنیدم اما به این روش.

نه و همین باعث میشه که بی اختیار بغضم بشکنه و به گریه بیوفتم.

حالا برعکس اون روز من آرام واسه خواهرش سرخوش بود و لبخند از روی لبش نمی رفت.

رایان یه کم جلو اومد و دست هاش و باز کرد و با انگشت هاش و حرکت لب اشاره کرد (بیا) .

تازه یادم افتاد که چقدر ازش دورم و واسه رسیدن زودتر بهش با گریه تا تونستم تند دویدم و دست هام و منتظر پیچیدن دور کمرش از هم باز کردم.

همین که بهش رسیدم قبل از اینکه بذاره من تو بغلش برم خودش تو بغلش کشیدم و دو دور چرخوندم که  دست هام و دور گردنش حلقه کردم و صدای هق هقم و  توی شونش خفه کردم.

وایساد اما  روی زمین نذاشتم و دستش و توی موهایی که حالا  با افتادن شالم تو دسترسش بودند  فرو کرد و نفس هاش توی موهام پخش شد.

حلقه  ی دستم و محکم نر کردم و با گریه لب زدم: عشق دیوونه ی من تو بخاطر من به چرخ و فلکم رحم نکردی؟

صدای خنده ی آرومش توی گوشم رها شد.

_ من بخاطر توی نیم وجبی هر کاری می کنم.

اشک های لج بازم بیشتر واسه پایین اومدن حریص شدند.

موهای کنار صورتم و جمع کرد و بوسش به شقیقم این دل عاشق و بیشتر لرزوند.

بر  خلاف اینکه فکر می کردم تو خوانندگی افتضاحه با صدای فوق العادت آروم لب زد: نفس جان من.درد و درمان من.

از ذوق و تصور قبلنم نسبت به خواننده بودنش میون گریه آروم خندیدم.

_ گیسوی پریشان تو دریاست صورت ناز تو چشم بی تاب تو حتی خیال تو خوابت و زیباست.

همین که پاهام و روی زمین گذاشت دقیقا همین آهنگ از اولش از بلندگوی پشت سرم پخش شد.

فینی کشیدم و لبم و که بخاطر اشک هام خیس شده بود رو با پشت دست تمیز کردم.

بعد از اینکه شالم و روی سرم انداخت دو طرف صورتم و گرفت و بی حرف با لبخند روی لبش به چشم هام زل زد.

بازم بغضم گرفت.

با افتادن پارچه سریع  بهش نگاه کردم اما با چیزی که دیدم دو دستی روی دهنم نشست و از حیرت با بغض چشم های گشاد شده خندیدم.

مردمم که از قبل بیشتر شده بودند دست و سوت زدند و چند نفر بلند گفتند : WOW

کلی بادکنک قرمز داشت پایین میومد و اطرافمون و پر می کردند.

همونطور که تو همون حالت دور خودم می چرخیدم با خنده گفتم:  تو چی کار کردی رایان.

از پشت بازوهام و گرفت که بهش نگاه کردم.

به طرفی اشاره کرد که نگاهم به سمتش چرخید.

با دیدن اینکه یکی از کابین ها رو با کلی گل رز قرمز تزئین کرده واسه سومین بار حیرت  زده شدم.

اونقدر خوشحال بودم که دوست داشتم از ته دل جیغ بزنم تا شاید یه کم از هیجان درونم خالی بشه.

مچم و گرفت و از بین بادکنک ها به جلو کشیدم.

متوجه پروژکتور بزرگی که کنارش به لب تاب بود شدم.

کمی نزدیک کابین مچم و ول کرد و دستگیره ی دروش و گرفت.

_ چشم هات و ببند.

خندیدم.

_ بازم؟

با شیطنت سرش و کمی کج کرد و چشمکی زد.

خندیدم و چشم هام و بستم.

اونقدر لبخند روی لبم بود که گونه هام درد گرفته بودند.

چیزی نگذشت که گفت : باز کن.

نفس عمیقی کشیدم و چشم باز کردم.

با دیدن یه باکس قرمز مشکی و یه شاسخین سایز متوسط سفید  با پیرهن و پاپیون قرمز بی اراده جیغی کشیدم و دست هام و مجکم روی لب هام گذاشتم.

_ وای خدا رایان.

با پا بادکنک ها رو کنار زدم و تند به سمتش رفتم.

همین که بهش رسیدم تو بغلش پریدم و پاهام و دور کمرش حلقه کردم که خندید  و محکم  بین بازوهای مردونش گرفتم.

گردنش و و محکم بغل کردم و از لای دندون هام گفتم: لعنتی باورم نمیشه که اینکارا بلد باشی.

بعد گونش و محکم بوسیدم.

سر عقب بردم تا لبش و ببوسم انا نذاشت.

_ الان نه الان می خوایم بریم رو هوا.

خندون و سوالی نگاهش کردم.

یه نگاه به عقب انداخت و بلند گفت:

Turn on the ferris wheel And put the  songs on the laptop

 ( چرخ و فلک و روشن کن و آهنگهای توی لپ تاپ رو بذار)

بعد همون طور که تو بغلش بودم توی کابین رفت و درش وقفل کرد.


**********


رایان کلک خواننده بود رو نمیکرد




نظرات دوستان در مورد فصل 4 استاد دانشجو

خلاصه جلد دوم رمان فروشی نیست

سریال برای عشقم جان میدهم

تو ,توی ,روی ,هام ,رو ,یه ,کرد و ,و با ,هام و ,کشیدم و ,و گرفت

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

ایران من My Iran gibhelzreeti مطلب آی تی صندوق سرمایه گذاری kepilsaddsur خودرو در ایران عقابهای سفید گروه برق و روشنایی آتی لایت کالای 5 ستاره کردان و گردان